هدیه ای از طرف خدا

سوراخ کردن گوش النا

النای عزیزم دختر نازم روز به روز شیرین تر میشی و دوست داشتنی تر از تو به خاطر بودنت در کنارم و از خدا به خاطر دادن هدیه ای مثل تو واقعا ممنونم .پاره ی تنم دیشب گوشاتو سوراخ کردیم یعنی در سن 2 ماه و 17 روز و 10 ساعتگیت برای اولین بار بود که اینطور جیغ میزدی منم گوشمو سوراخ کردم تا درد تورو بهتر بفهمم و بدونم برات چکار کنم .من و بابات برات کلی اشک ریختیم اخه تو خیلی مظلومی و خیلی دختر خوبی هستی و اصلا مامانیتو اذیت نمیکنی تا چند دقیقه ای هی دردت میگرفت و گریه میکردی جگرم اتیش میگرفت.ولی عوضش یه گوشواره قرمز کوچولو زد تو گوشت که مثل خودت قشنگن
18 آذر 1392

همسرم ابوالفضل تولدت مبارک

زندگیت سرشار از خوشبختی و هوای تازه  روز زمینی شدنت مبارک گلم همسرم ابوالفضلم تولدت مبارک از خدای مهربون ممنونم که چنین روزی رو افرید و از همه مهم تر اینکه در این روز یعنی 18 ابان 62 تورو به این دنیا دعوت کرد تا نیمه ی دیگر من باشی و من با وجودت به ارامش برسم. از تو نفسم ممنونم به خاطر بودنت .  شب تولدت رسید و تو هنوز سر کار بودی مامان و بابام عصر رسیدن خونمون و من دختر خاله هامم دعوت کردم.و با وجود النا کوچولو کیک سفارش دادم و کادو خریدم و غذا درست کردمو...تا بتونم قدری خوشحالت کنم و خستگیه کار از تنت در بیاد .امیدوارم.  تبریک از طرف النایی: بابایی ابوالفضل تولدت مبارک ایشالا زودی بزرگ بشم و بتونم برات ک...
27 آبان 1392

بدون عنوان

نور دیده ام دخترم النایم تولدت مبارک  النای مامانی وقتی بدنیا اومدی: قدت :47سانتیمتر وزنت :  3340 گرم دور سرت : 34 سانت   بعد از یک ماه قدت :50 وزنت : 4100   بعد دو ماه قدت :61 وزنت :5100 ...
27 آبان 1392

النا روز پنجم محرم در مراسم علی اصغر

النای کوچولوی من دختر نازم خیلی خوشحالم از اینکه همیشه کنارمی.عزیز دلم این ایام محرم من وتو به همراه مامان و بابا بزرگ و خاله اعظم اینا برای عذاداری میریم بیرون و من همش نگران این بودم که تو سرما نخوری و خدارو شکر حالت خوبه.با اینکه تو دو ماهت بود با هم به مراسم شیرخوارن به یاد علی اصغر رفتیم و لباسی رو که برات گرفته بودم تنت کردم.بابایی هم یه جلد شیر خریده و مثل هر سال برای مراسم روز تاسوعا و عاشورا دسته بندی انجام میده .مامانم وقتی به مظلومیت امام حسین و یارانش فکر میکنم و این که طفل 6 ماهشو چطور از دست داده جگرم میسوزه و حتی نمیتونم تصور کنم. وقتی به گلوی کوچولوت با اون پوست نازکش نگاه میکنم پیش خودم میگم چطور دلشون اومد تیر به گلوی علی ...
27 آبان 1392

بدون عنوان

محرم خیابان بزرگی است دلم میخواهد گم شوم در این خیابان هر سال و امسال در چنین شبهایی قلبم بدجوری اهنگ غم سر میدهد انگار یه وزنه سنگین به ان اویزان کرده اند....انگار هیچ جوری دلم ارام نمیگیرد....انگار قلبم های های گریه سر داده ...به یاد رباب می افتم و دخترم را در اغوش میگیرم و اشک از چشمانم جاری میشود...به یاد علی اصغر می افتم به یاد مظلومیت و معصمویتش و گلوی دخترم را میبوسم...به سقف خانه مان نگاه میکنم و به یاد چادرهای اتش گرفته اهل بیت امام حسین می افتم ....هر سال و امسال صدای ناله به گوشم میرسد و بی اختیار دستم به سینه ام زده میشود و امسال در کنار تو دخترم یا حسین میگویم.    ...
27 آبان 1392