هدیه ای از طرف خدا

عید 94

1394/3/3 14:25
231 بازدید
اشتراک گذاری

النای نازنینم دختر قشنگم ببخش مامانی رو که نمیتونه خاظرات وکارای بامزتو تند تند اینجا بنویسه خیلی سرم شلوغه و یک لحظه هم وقت ندارم 

امسال یعنی سال 94 اولین سالی بود که منو تو وبابایی سال تحویل رو کنار هم بودیم تو خونه خودمون اخه تا حالا همش یا کرج بودیم یا خونه خاله فاطی ولی چون سال تحویل ساعت 2 نصف شب بود تو خواب بودیو منم بیدارت نکردم.

پنجم عید بود که با هم و دایی روح اله رفتیم کرج راستش خیلی میترسیدم چون دیگه نزدیکای بدنیا اومدن داداش بود ولی همه چی عالی بود و دایی هم نامردی نکرد وقتی ما سه تا خواب بودیم 170 تا رفت و وقتی چشمامو باز کردم تقریبا رسیده بودیم من برای زایمان رفتم کرج خونه باباجی و تو که انگار پا گداشتی تو بهشت نمیدونی چکار میکردی که بری بیرون بازی کنی تا یکی درو باز میکرد میدویدی سمت در و خودتو به درو دیوار میزدی بری بیرون و تازه یاد گرفته بودی در خونه رو باز کنی بخازر همین همش مجبور بودیم در و قفل کنیم

من زیاد نمیتونستم برم بیرون والی تو حسابی خاک بازی و اب بازی کردی و بابایی رو خسته کرده بودی و به عبارتی همه رو 

برای 20 فروردین تاریخ زایمان داشتم و همونجا موندیم استرس داشتم که تورور چکار کنم و تو شیطون بلا رو چطور نگه دارم اما خدارو شکر اونجا بالخره یکی پیدا میشد کمک کنه

 

پسندها (2)

نظرات (0)