اخرین روز بارداری

امروز 23/6/92 و تو النای ناز من، معصومه ی من قراره فردا پاتو بذاری توی این دنیا، دنیایی که شاید زیاد ازش راضی نباشی گلم ولی من همه دعام و ارزوم اینه که تو همیشه سالم باشی و هیچوقت تو زندگیت غم نبینی نه ماه توی شکمم بودی و با تمام سختی هایی که داشت الان از اینکه از بدنم جدا میشی ناراحتم، میدونی دختر نازم بدجوری بهت عادت کردم در همه شرایط پیشم بودی حالا برای به دنیا اومدنتم بدجوری بی تابی میکنم و خیلی دلم میخواد صورت ماهتو ببینم، حس قشنگیه و خیلی دوسش دارم. عزیزم من و بابایی امروز رفتیم ارایشگاه و هردوتامون خوشکل شدیم. الهی قربون پاکی و معصومیتت برم همه ازم میخوان براشون دعا کنم ولی تو پاکی از تو میخوام برای همه برای خودت برای حانیه که خدا شفاش بده خیلی دعا کنی. برای خودمون دعا کن تا همیشه کنار هم باشیم .فرشته ی پاک من خیلی دوست دارم و تنها امیدم تویی، از خدا میخوام به حق همین روزا که تولد حضرت معصومه و امام رضا هست تو سالم باشی، امروز خیلی استرس دارم و همش دلم میخواد در موردفردا حرف بزنم. مامانم اگر یروزی خدا خواست پیشت نباشم تو پیش بابایی باشو تنهاش نذار و دختر خوبو سالمی باش تا من همیشه بهت افتخار کنم نیومده انقد دوست دارم که گریم میگیره الهی که من فدات بشم هیچوقت منو تنها نذار من از تنهایی میترسم بی نهایت دوست دارم.تمام وسایلمو جمع کردو البته از خیلی وقت پیش وسایل و لباسی تورو صدبار نگاه کردم نمیدونی انقده کوچولو هستنو کوچولو