هدیه ای از طرف خدا

النا و داداشی

1393/12/22 22:55
344 بازدید
اشتراک گذاری

النای نازم خیلی وقته میخوام یه مطلبی رو بنویسم ولی هر بار به دلیلی نمیشه تو این مدت خیلی درگیر کارای پایان نامه بودم و خیلی هم بهم فشار اومد و اخرش هم مجبور شدم که تو نازگلمو دو شب تنها بدارم و برم برای گرفتن وقت دفاع و این اولین باری بود که ازت جدا میشدم من این دو شبو تو قطار بودم و تماما به تو فکر میکردم انگار یه گمشده داشتم با اینکه میدونستم بابایی خوب ازت مواظبت میکنه باز دل تو دلم نبود. خدا تو فرشته ی کوچولو رو برای من همیشه نگه داره خلاصه وقت دفاع برای 25 بهمن 93 گرفتم و برگشتم.

حالا میخوام اون موضوع رو که مدت ها وقت نکرده بودمو بگم  النا کوچولوی من دختر نازم دردونه ی من، یه نفر چهارم هم داره به خانوادمون اضافه میشه و اون کسی نیست جز داداش کوچولوی تو هر چند تو هنوز خیلی کوچیک هستی و این موضوع رو درک نمیکی ولی خواست خدا بوده که یه هم بازی داشته باشی و حالا دیگه حوصلت سر نمیره نازنینم داداش کوچولوی تو تو فروردین ماه و به گفته دکتر 20 فروردین 94 بدنیا میاد و اونوقت تو یکسال و هفت ماهت میشه و با این همه شیطنت که داری امیدوارم که بلایی سر نی نی کوچولو نیاری و من از این موضوع خیلی میترسم و نگرانم ولی امیدوارم خدا کمک کنه و تو هم مواظب داداشیت باشی.

تقریبا تا یک ماه دیگه داداشی بدنیا میاد و من الان شرایط سختی دارم شاید بارها با لگد و سرت به شکمم ضربه زدی خلاصه کلی بلا سر ما اوردی سر در اوردن هر دندونت کلی مارو گاز گرفتی تا حدی که جاش سیاه کرده بود.

راستی اینم بگم که برای دفاع باید میرفتیم مشهد که من وتو و بابایی از یزد  زودتر رفتم و بعدش هم باباحاجی و مامان جون و امیر از کرج اومدن اونجا و واقعا خوش گذشت 5 روزی اونجا بودیم و این اولین سفر مشهد تو بود امیدوارم امام رضا پش . پناهت باشه و قسمت هم شد که یروز مهمان امام رضا باشیم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)